فرزین وحدت، علی قیصری و مهرزاد بروجردی
پرونده این شماره شهروند امروز درباره کتابهایی است که در باب تاریخ روشنفکری ایرانی در ایران منتشر شدهاند. در این پرونده از نویسندگان این کتابها خواستیم به دو پرسش ما جواب دهند. اول آنکه با چه ایدهای به سراغ تاریخ روشنفکری ایران رفتهاند و پرسش اصلی تحقیقشان چه بود؟ و دوم آنکه اگر امروز بار دیگر به این موضوع بپردازند چه تغییراتی در تحقیق خود اعمال میکنند؟ آنچه میخوانید پاسخهای فرزین وحدت، علی قیصری و مهرزاد بروجردی به پرسشهای ماست.
فرزین وحدت
فرزین وحدت فوق دکترای خود در مطالعات خاورمیانه را از دانشگاه هاروارد اخذ کرده و اکنون استاد مطالعات خاورمیانه در همان دانشگاه است. وی ارتباط گستردهای با مهرزاد بروجردی همتای خود در دانشگاه سیراکوز دارد. از فرزین وحدت در ایران کتاب رویارویی ایرانیان با مدرنیت توسط نشر نی منتشر شده است. مقالات او در مجلات مختلفی مانند فصلنامه گفتگو، همشهریماه و خردنامه همشهری در ایران به چاپ رسیده است.
در وهله اول باید توضیح بدهم که کتاب رویارویی فکری ایران با مدرنیت تاریخنگاری صرف نیست. من مورخ نیستم و اغلب موضوعات تاریخی این کتاب قبلا توسط مورخین مورد پژوهش تاریخشناسی قرار گرفته است. ثانیا قصد من در این کتاب تنها بررسی آرای روشنفکران ایرانی دوران تجدد نبوده است، چه آنکه این نوع پژوهش هم سابقا انجام شده است. پرسش اصلی من در این کتاب مساله تجدد در ایران و بویژه در قبال انقلاب اسلامی ایران بوده است. در حال حاضر بسیاری اندیشمندان ایرانی و غیر ایرانی، یا در غرب و یا در جهان اسلام، بر این باور هستند که مساله اصلی ایران و بسیاری دیگر از نقاط دنیای اسلام در برهه کنونی و تا آینده درازی پیرامون این سئوال اساسی میگردد و این تنها مختص اندیشمندان نیست. بسیاری از مردم کوچه و بازار نیز با فراست به این موضوع آگاهی دارند. حتی کسانی که به نحوی با تجدد مخالفت میکنند، به اهمیت این موضوع در این مقطع زمانی وقوف کامل دارند (برای مثال افکار سید حسین نصر را در نظر بگیرید).
از این رو هدف اصلی من در این کتاب تاریخنویسی و آنهم تاریخنویسی روشنفکران ایرانی معاصر نبوده است. ولی از آنجایی که اندیشمندان بهطور کلی منعکس کننده دلمشغولیها، بیمها، ناکامیها، آرزوها و آرمانهای یک جامعه هستند، یکی از موثرترین نحوههای دسترسی به افکار یک ملت از طریق تحلیل آرای این اندیشمندان امکانپذیر است. این روشنفکران، بخصوص اندیشمندان طراز اول یک جامعه، به مقدار زیادی احساسات و دلمشغولیهای مردم را در خود جذب میکنند و نسبت به آنها واکنش نشان میدهند که محصول آن راهکارهای جدید و ارائه روشهای نو برای تحولات اجتماعی است، البته بدون آنکه الزاما به بهبود جامعه منتهی شود. گفتمان شمار زیادی ازمتفکران در بسیاری از مواقع منجر به تضعیف و حتی انهدام بسیاری از نهادهای کهنه و احتمالا شکلگیری نهضتهای سیاسی و اجتماعی و تاسیس نهادهای جدید در جامعه میشود.
از طرف دیگر، تجزیه و تحلیل افکار این گونه هنرمندان، شاعران، نویسندگان و روشنفکران در جامعه میتواند پژوهشگر را قادر به دستیابی به ژرفنای محتوای ذهنی یک جامعه نماید. البته نمیتوان و نباید از امور با اصطلاح «عینی» و «ساختاری» جامعه غافل بود. ولی این امور به نوبه خود در گفتمان اندیشمندان اصلی جامعه مستتر هستند و این افراد به نحو وسیعی متاثر از اوضاع عینی و ساختاری جامعه خود و تغییرات در آنها میباشند. در جوامعی در حال گذار مانند جامعه ایران تحقیقات میدانی و نظرسنجی هنوز با موانع بسیاری روبهرو هستند و از این نظر به هیچ وجه نمیتوان اتکای زیادی به این نوع پژوهشها کرد. از طرف دیگر، حتی در جوامعی که این نوع تحقیقات تجربی با سهولت بیشتر انجام میگیرند، دید تئوریک، به شرطی که با غور کامل انجام شود، به مثابه پایه ریاضی جامعهشناسی عمل میکند و میتواند به عمق مسائل اجتماعی نفوذ کند. دید تئوریک شالوده فهم واقعی از جامعه را به مقدار زیادی میتواند بسط بدهد و من سعی کردهام که از این منظر به رویدادهای کلان جامعه ایران در یک قرن و نیم اخیر بپردازم. ولی باز هم باید تاکید بکنم که میبایست حداکثر استفاده از تحقیقات تجربی را کرد و من سعی کردهام که در این کتاب حدالمقدور از این نوع تفحصات بهره ببرم.
بر اساس این نوع رویکرد کار من از سه مولفه توصیف، تحلیل و تجویز تشکیل شده است. توصیف و تحلیل به این لحاظ که برخورد و تجربه فرهنگی ایران با نیروهای دوران تجدد میبایست شرح داده شوند و مسائل آن گشوده شود. ولی تجویز نیز جای بسیار مهمی را در این نوع پژوهش دارد. در دوره حاضر که جریانهای روشنفکری در ایران از موضع ایدئولوژیک به تدریج در حال گذار به سوی بحثهای انتقادپذیر هستند، جایگاه تجویز از اهمیت فراوانی برخوردار است. بهویژه در این برهه که برخی حساسیتهای پستمدرن، امکان داوری در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی را تضعیف کرده است، نقش بحثهای انتقادپذیر در جامعه بسیار ملتهب و در حال تغییری مثل ایران بسیار پررنگتر شده است. منظور من از «بحثهای انتقادپذیر» این است که به هر حال هر جامعه زنده و پویایی محتاج پذیرفتن عرفها و هنجارهای نو است که در دوره ایدئولوژیک از طرف اندیشمندان با نفوذ به صورت احکام غیرقابل تردید به جامعه ابلاغ میشد واز طرف جامعه نیز بدون چون و چرای زیادی و با سهولت پذیرفته میشد. ولی امروز نه جامعه این نوع مناسبات را قبول میکند و نه اندیشمندان با ذکاوت در پی آنگونه روشهای ایدئولوژیک هستند. اما از طرف دیگر، جامعه ایران تشنه هنجارهای تازه به نظر میرسد و از متفکران خود انتظار آن را دارد که به این درخواست پاسخ بدهند. در این میان گفتارهایی هستند که از منش غیرقطعی و نامطلق برخوردارند و میباید به بوته نقادی سپرده شوند تا قابلیت این را داشته باشند که در اثر بحث و تنقیح به جامعه به صورت هنجارهای قابل انتقاد و موقتی ارائه شوند. تا حدی قصد من در این کتاب ارائه اینگونه بحثهای تجویزی ولی انتقادپذیر در قبال مسائل کلی ایران در مواجهه با مولفههای دنیای مدرن بوده است.
اما در مورد اینکه اگر امروز بار دیگر به موضوع این کتاب میپرداختم چه تغییراتی اعمال میکردم، باید بگویم که کتاب رویارویی فکری ایران با مدرنیت سعی بر این داشته است که به مسائل اساسی و عمده تجربه ایران و پدیده تجدد بپردازد و از اینرو آن را میتوان یک کار پایهای به حساب آورد. به این دلیل من آن را تنها پیشدرآمدی برای جنبههای دیگر تجربه ایران با پدیده تجدد میدانم و قصد آن را دارم که در آینده به آن جنبههای دیگر توجه کنم و امیدوارم که دیگران از این کار پایهای بتوانند استفاده کنند و افکار قابل انتقاد جدیدی را به جامعه ارائه کنند.
علی قیصری
على قیصرى، استاد تاریخ در دانشگاه ساندیگو (کالیفرنیا)، داراى لیسانس علوم سیاسى از دانشکده حقوق دانشگاه تهران، فوقلیسانس جامعهشناسى معرفت از دانشگاه اسکس انگلستان و دکتراى تاریخ از دانشگاه آکسفورد است. او در گذشته به عنوان استاد میهمان در دانشگاه تهران، انجمن حکمت و فلسفه و دانشگاه آکسفورد تدریس و تحقیق کرده است. تمرکز اصلى تحقیقات قیصرى در زمینه ایرانشناسى و تاریخ اندیشه است و تاکنون آثار متعددى از او به فارسى و انگلیسى به چاپ رسیده، از جمله کتاب «روشنفکران ایران در قرن بیستم» (چاپ اول، 1998) و مقالاتى از قبیل «حقیقت و روش در تاریخنگارى و علوم انسانى ایران معاصر» (گفتوگو، 1375)، «فرخى یزدى: شعر و سیاست او» (مجله مطالعات ایرانى، به زبان انگلیسى، 1993)؛ و آثار دیگرى به فارسى در زمینه فلسفه غرب از جمله ترجمه مشترک با شادروان حمید عنایت از رساله مشهور امانوئل کانت تحت عنوان «بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق» (تهران، 1369).
در پاسخ به بخش نخست پرسش شما، عرض شود که رئوس برخی مطالب ضمن گفتوگویی که پیشتر در روزنامه شرق (12 مهر 1384) در همین باره به چاپ رسید آمده است. ولی در اینجا اجازه میخواهم تا مجددا از زحمتى که دوست گرانمایه آقاى دکتر محمد دهقانى در ترجمه این کتاب و انتشارات هرمس (با همکارى مرکز بینالمللى گفتوگوى تمدنها) در نشر آن کشیدهاند سپاسگزارى کنم. همان طور که در گفتوگوی قبلی هم به آن اشاره کردم یکی از نکاتی که در بدو پژوهش در مد نظر قرار داشت عبارت بود از ترسیم مختصات ایدئولوژیک روشنفکران و بررسی تاریخی وجوه افتراق و اشتراک مستتر در ارزیابیها و راهکارهایی که هر یک از آن ایدئولوژیها برای حال و آینده جامعه ارائه میداد، گو اینکه بیشتر آن ارزیابیها هم یا اصلا جنبه کاربردی نداشتند یا از سر آرمانخواهی محض غالبا اهمیت تحقیقات میدانی را ناچیز میپنداشتند و یا یکسره با آن بیگانه بودند. ایده اصلی کتاب نیز ناظر به همین اهمیت و نقش روشنفکر در تعریف ایدئولوژی لازم برای تغییرات سیاسی و اجتماعی بود، تغییراتی که به طرز چشمگیری نیاز به آن در جامعه ایران احساس میشد و مظاهرش را نیز در وقوع انقلاب شاهد بودیم. همچنین از اوان انقلاب به این سو، و با وجود تفاوتهای صوری و ماهوی، مشخصا توجه و گرایش به یک بعد فکری و نوشتاری وجود داشته و رشد یافته است، به طوری که میتوان آن را به منزله شاهدی برموضوع فوق دانست و به مصداق آن که «عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگوی» آن را همچون دستمایهای که از برکت فرهنگ روشنفکری فراهم آمده است به شمار آورد. اما در مورد بخش دوم پرسش باید گفت که چشمانداز پژوهش بس پهناور است و ما هنوز در خم اول کوچه اول هم نیستیم. بازاندیشی تاریخ اندیشه در ایران معاصر مستلزم فراروی از پوست و پوسته ایدئولوژی و کاوشی روشمند در زمینههای ذهنی، زبانی و آموزشی یکصدوپنجاه سال گذشته است.
چرا به روشنفکری پرداختم
مهرزاد بروجردی
استاد دانشگاه سیراکیوز نیویورک
چنانکه میدانیم تکاپوهای ذهنی هرکس با تاریخ زندگی او سخت درهم تنیدهاند و چه بسا اندیشهها و دلبستگیهایی که از بستر زندگی روزمره و اجتماعیمان سر برمیآورند و میبالند. من و دیگر همنسلانم خواسته و یا ناخواسته دوران نوجوانی را درگیر و دار سالهای پیش از انقلاب و در کشاکشهای فکری و اجتماعی آن دوران سپری کردهایم. از یک سو دلمشغول کاروبار سیاسی و اجتماعی جامعه ایران بودیم و از دیگر سو تجربه دانشآموزی در رشتههای علوم اجتماعی در خارج از کشور به ما میآموخت که هم دغدغههای فکری جامعه ایران را جدی بگیریم و ارج نهیم و هم از روزنی نوین، علمی و فاصلهمند ((objectiveبه آنچه در کشور میگذشت نظر کنیم. چنین بود که پس از چندی نوشتههای جلال آل احمد، صمد بهرنگی و علی شریعتی که در عهد نوجوانی شور گرم انقلابی در سینهمان میافروخت، اینک خود موضوع داوریهای سرد علمیمان میشد. چنانکه از این پس نه گرمای سنت، نه خموشی عادت و نه سرخوشی پیروی از پدران، هیچ یک دلی از ما نمیربود.
در زمانی که دانشجوی دکترای علم سیاست در دانشگاه واشنگتن بودم، چندین ترم را به شرکت آزاد در درسهای دکتر سیدحسین نصر در دانشگاه جرج واشنگتن و نیز دکتر «هشام شرابی» استاد فلسطینیالاصل دانشگاه جورج تاون گذراندم. در همان دوران نیز کتاب دکتر شرابی «روشنفکران عرب و غرب در سالهای سازندگی 1875-1914» را با شوق فراوان خواندم و آنگاه این پرسش در خاطرم گذشت که چرا درباره داد ستد فکری روشنفکران ایرانی و غرب کار درخوری صورت نبسته است. همچنین آشنایی تدریجی با نگاه سنتگرا و منتقدانه دکتر «سید حسین نصر» به تمدن مغرب زمین نیز مرا به پیگیری این پرسش و فراهم کردن رسالهای در پاسخ به آن فرا میخواند. چنین شد که به پیروی از زندهیاد دکتر «هشام شرابی» که دلیریاش در نقد سنت و روشنفکری را هیچگاه فراموش نمیکنم، نام رساله خویش را «روشنفکران ایرانی وغرب» گذاشتم.
اهمیت پژوهش کار روشنفکری
به قول «برتراند راسل» یکی از نشانههای نابسامانی روانی آدمیان همین است که کار خود را بسیار مهم بدانند. بدین روی شاید بتوان گفت که نباید در اهمیت بررسی تاریخ روشنفکری و کارنامه روشنفکران زیادهروی کرد. چه بسا که حال و هوای اجتماعی و فرهنگی ایران به «بتوارگی» روشنفکران ایرانی دامن زده است. کاری که در کیش روشنفکری کفر است. چه بسا که به خطا بررسی تاریخ روشنفکری را که از جنس تاریخنگاری اندیشههاست (history of ideas) با تاریخنگاری اجتماعی(social history) یکی دانستهاند. از دیگر سو پارهای خاماندیشان نیز سادهگیرانه گناه هر ناکامی تاریخی و نافرجامی اجتماعی را به گردن روشنفکران انداختهاند و به ناروا صاحبان قلم را آماج تیرهای طعن خود ساختهاند. در حالی که به قول فرخی یزدی «در دفتر زمانه فتد نامش از قلم/هرملتی که مردم صاحب قلم نداشت».
به نظر من پرداختن به تاریخ اندیشههای روشنفکرانه از آن رو درخور اهمیت است که میتواند، اگر هوشیارانه «بخواهد»، اندیشه و تاریخمان، هردو را از چنگ و چیرگی«ملیت» رها سازد. حقیقت این است که ناسیونالیسم و دیگر گونههای ایدئولوژی که به کار برانگیختن شورها و احساسهای تودهگرایانه (پوپولیستی) و دوگانه انگاریهای «خودی-غیرخودی»، «من-دیگری»، میآیند، تاریخنگاری را به گرداب میراثگرایی و گودال حسرتخوری میاندازند و کارکرد آگاهی بخش و روشنگرانهاش را از او وامیستانند. در حالی که تاریخ اندیشههای روشنگری مانند خود روشنگری بیش از آنکه قلمرو یقیندهیهای ایدئولوژیک باشد، سرزمین پرسشگری و شکآوری در یافتههای کنونی و سنتی است. چنان که «آدونیس» شاعر عرب گفته است «تردید(uncertainty) کشور من است».
هدف بررسی کار روشنفکران
در میان ما ایرانیان و ترکها و عربها، واژه تاریخ هم به معنای گاهشمار یا تقویم است و هم به معنای پیشینه. به دیگر سخن چه بسا که ما تاریخنگاری را به گاهشماری و وقایعنگاری فرو میکاهیم و در سرگذشتهای تاریخ خودیمان را همیشه خوب و نیک و دیگری را همواره بد و زشت بازمینماییم. چه بسیار کتابهای تاریخمان که از حمله اسکندر مقدونی و به آتش کشیدن تخت جمشید سخن راندهاند، اما هیچ اشارهای نکردهاند که دست کم یکی از علتهای رفتار اسکندر این بوده که ایرانیان نیز پیش از این به آتن حمله کرده و در آنجا آتش افروخته بودند. به هر رو تاریخنگاری ناقدانه میتواند به خودآگاهی واقعبینانه در میان ما ایرانیان بینجامد ومن این نکته را در مقالهای با نام «گفتوگویی درباره دریافتهای ملیگرایانه از هویت ایرانی» در مجله کیان شماره 47 به شرح باز گفتهام.
زاویه دید به دادوستد فرهنگی و فکری
«روشنفکران ایرانی و غرب» از دید کسی نوشته شده است که خاستگاهی در فرهنگ ایرانی دارد و نیز با فرهنگ دانشگاهی غرب آشناست. شاید کسانی این ویژگی نویسنده را نقطه ضعف آن کتاب بدانند. اما به نظر من این دسترسی به دو گونه سنت فکری امکان دیدن درهم آمیختگی تاریخیشان بهویژه در سالهای دهه 1340 و 50 را بهتر فراهم ساخته است. به هر حال خوشحالم از اینکه مفهوم کانونی کتاب یعنی «بومیگرایی»، (nativism) وگفتمان انتقادی آن کموبیش جای خود را در ذهن و زبان جامعه روشنفکری ایران باز کرده است. همچنین از اینکه گرد و غبار زمان را از چهره اندیشمندی چون«سیدفخرالدین شادمان» زدودهام خرسندم. به هر روی تاکنون این کتاب چهار بار به چاپ رسیده است و نقد و بررسیهای درخوری در مجلههای علمی داخلی و خارجی را برانگیخته است و نیز نامهها و نوشتههای فراوانی از گوشه و کنار دنیا به دست نویسندهاش رسیده است. من این همه را نشانه همسخنی کتاب با ذهن خوانندگان ایرانی آن میدانم و بر آنم که کتاب به گوشهای از مساله بسیار مهمی پرداخته که بیشک هنوز جای گفتوگو و وارسی بیشتری دارد.
رویکرد نوین در بررسی کار روشنفکری
کتاب «روشنفکران ایرانی و غرب» برمبنای جامعهشناسی معرفت و به پیروی از نظریههای پساساختارگرایانه در نسبت گفتمان و سیاست شکل گرفته است. من همچنان به این بنیادها پایبندم و از این رو در بازنگری کتاب دوباره از آنها سود خواهم برد. چه بسا که در این بازنگری به نقش گفتمان بومیگرایی در کارنامه فکری نیروهای چپ ایرانی بیشتر بپردازم. همچنین اگر دست دهد به بررسی تاریخ اندیشههای روشنفکری در دوران رضاشاه خواهم پرداخت. در این زمینه هنوز کار درخوری صورت نبسته است. خوشوقتانه در اینباره دادهها و اسناد فراوانی به دست آوردهام که امیدوارم فرصت بررسی آنها در قالب یک کتاب جداگانه را بیابم.
نظرات